آزمون شخصیت - 1
بنام خدا
دستور اجرا:
اين پرسشنامه، حاوي سؤالاتي است که رغبتها و احساس شما را نسبت به چيزها نشان ميدهند.
در بسياري از سؤالات، پاسخهاي«درست»و «غلط» وجود ندارد چون هر کس حق دارد نظر شخصي خود را داشته باشد. شما فقط بايد مشخص کنيد که چه چيز از نظر شما درست است.
شما بايد پس از خواندن هرسؤال یا عبارت، پاسخ آن را با انتخاب یکی از 3 گزینه مربوط، مشخص نمائيد.
فقط پاسخي را مشخص کنيد که به نظر شما درست یا درستتر است.
وقت خود را با فکر کردن درباره هر سؤال، تلف نکنيد. اولين و طبيعيترين پاسخي را که به ذهنتان ميآيد انتخاب کنيد و علامت بزنيد.
به همه سؤالات، به ترتيب پاسخ دهيد و هيچ سؤالي را بدون پاسخ نگذاريد.
شما بايد در اغلب موارد، پاسخهاي «الف» يا «ج» را انتخاب کنيد، و فقط موقعي ميتوانيد از پاسخ «ب» استفاده کنيد که احساس ميکنيد هيچيک از پاسخهاي «الف» و «ج» به نظر شما درست نميرسند و مجبور به انتخاب «ب» هستيد.
1- دستور اجراي اين تست را به خوبي فهميدهام.
2- آمادهام که تا حد امکان به هر سؤال، صادقانه پاسخ دهم.
3- بيشتر دلم ميخواهد که خانهام:
4- ميتوانم نيروي کافي براي مقابله با مشکلاتم را به دست بياورم.
5- در برابر حيوانات وحشي، کمي احساس اضطراب ميکنم، حتي اگر درقفسهاي محکمي باشند.
6. از انتقاد نسبت به اشخاص و افکار آنها خودداري ميکنم.
7. به مردم کنايههاي تند و نيشدار ميزنم اگر فکر کنم که حقشان همين است.
8. موسيقي سنتي را به آهنگهاي مد روز ترجيح ميدهم.
9. اگر شاهد دعواي دو بچه همسايه باشم:
10. در موقعيتهاي اجتماعي:
11. جالبتراست که انسان:
12. ترجيح ميدهم که در خيابان براي تماشاي نقاشي کردن يک هنرمند بايستم تا آنکه به جروبحث افراد گوش دهم.
13. معمولاًبا افراد پرمدعا کنار ميآيم حتي اگر خيلي متکبر يا از خود راضي باشند.
14. تقريباً هميشه ميتوانيد عدم صداقت مردم را در چهره آنها ببينيد.
15. براي همه مردم بهتر است که تعطيلات (مرخصيها) طولانيتر شوند و همه اجباراً از آن استفاده کنند.
16. ترجيح ميدهم که پيامد يک کار پر درآمد اما بيثبات را بپذيرم به جاي آنکه يک کار ثابت و کم درآمد را قبول کنم.
17. درباره احساساتم حرف ميزنم:
18. گاهگاهي برايم اتفاق ميافتد که خطر مبهمي را احساس ميکنم يا ترسي ناگهاني بر من غلبه ميکند بدون آنکه دلايل آن را بفهمم.
19. اگر اشتباهاً مرا براي کاري که نکردهام سرزنش کنند.
20. با پول ميتوان تقريباً همه چيزها را به دست آورد.
21. تصميمهاي من بيشتر:
22. اغلب اشخاص خوشبختتر ميشدند اگر بيشتر مانند دوستانشان زندگي ومثل ديگران عمل ميکردند.
23. گاهي برايم اتفاق ميافتد که وقتي در آينه نگاه ميکنم به درستي نميدانم که سمت راستم کجاست و سمت چپم کجاست؟
24. وقتي حرف ميزنم دوست دارم که:
25. وقتي چيزي به شدت مرا عصبي ميکند ميدانم که سريعاً آرامشم را به دست ميآورم.
26. با ساعات کار يکسان و حقوق مساوي، بهتر است که انسان:
27. مرا انتخاب کردهاند تا:
28. نسبت «بيل» به «کندن» مثل نسبت «چاقو» است به:
29. گاهي برايم اتفاق ميافتد که نميتوانم بخوابم چون فکري ذهنم را به خود مشغول ميدارد.
30. به هدفهايي که در زندگي شخصي براي خودم تعيين ميکنم، تقريباً هميشه دست مييابم.
31. وقتي قانوني کهنه است بايد عوض شود:
32. وقتي در مورد طرحي کار ميکنم که مستلزم اقدام سريعي است که به ديگران لطمه ميزند، احساس ناراحتي ميکنم.
33. اغلب افرادي که ميشناسم، مرا فردي خوشصحبت ميدانند.
34. وقتي اشخاص نامرتب و شلخته را ميبينم:
35. اگر در بين جمع، ناگهان مورد توجه همه واقع شوم، احساس ناراحتي ميکنم.
36. هميشه از شرکت در يک مهماني بزرگ، يک جشن يا يک جلسه عمومي، خوشحال ميشوم.
37. در مدرسه بيشتر علاقه داشتم (يا علاقه دارم):
38. اگر مسئوليتي به من محول شود خواهان آن هستم که از دستوراتم تبعيت کنند وگرنه استعفا ميدهم.
39. براي والدين مهمتر است که:
40. دريک کار گروهي، ترجيح ميدهم:
41. گاهگاهي احساس ميکنم که دلم ميخواهد به يک فعاليت بدني که مستلزم تلاش فراواني است، بپردازم.
42. ترجيح ميدهم که با اشخاص مبادي آداب، معاشرت کنم تا با افراد بيظرافت و بيملاحظه:
43. به شدت احساس سرافکندگي ميکنم وقتي که افراد در حضور ديگران مرا مورد انتقاد قرار ميدهند.
44. وقتي که رئيسم مرا احضار ميکند:
45. آنچه که جهان ما بدان نياز دارد:
46. هميشه نسبت به مقاصد تبليغاتي موجود در چيزهايي که ميخوانم، آگاهي کامل دارم.
47. وقتي نوجوان بودم در فعاليتهاي ورزشي مدرسه شرکت ميکردم.
48. اتاقم را همواره مرتب نگه ميدارم و معمولاً جاي همه چيز را به خوبي ميدانم.
49. گاهي برايم اتفاق ميافتد که با فکر کردن به آنچه طي روز، گذشته است دچار حالت تنش و عصبانيت ميشوم.
50. گاهي برايم اتفاق ميافتد که هنگام حرف زدن با اشخاص از خود بپرسم که آيا نسبت به آنچه که به آنها ميگويم، علاقه دارند؟
51. اگر بايستي انتخاب ميکردم، بيشتر ترجيح ميدادم که:
52. در بعضي عيدها و جشن تولدهاي مهم:
53. نسبت «خسته» به «کار» مثل نسبت «مغرور» است به:
54. در بين اين چيزها، کداميک با آنهاي ديگر جور نيست؟
55. دوستانم مرا ترک کردهاند:
56. به دليل داشتن بعضي از صفات، خود را برتر از اغلب اشخاص ميدانم:
57. وقتي چيزي مرا دگرگون و ناراحت ميکند سعي ميکنم که احساسم را از ديگران پنهان کنم.
58. دوست دارم که براي تماشاي نمايش يا تفريح از خانه خارج شوم:
59. به عقيده من، آزادي ارزشمندتر از رفتار خوب و احترام به قانون است.
60. تمايل دارم که در حضور بزرگترها (کساني که با تجربهتر هستند، مسنتر هستند يا موقعيت بالاتري دارند) سکوت کنم.
61. مخاطب قرار دادن يک گروه بزرگ و يا بيان مطلبي درحضور آن گروه برايم مشکل است.
62. وقتي در جاي ناشناختهاي هستم از حس جهتيابي خوبي برخوردارم (به آساني ميتوانم شمال، جنوب، شرق و غرب را مشخص کنم).
63. اگر کسي عليه من خشمگين شود:
64. وقتي مقاله غيرمنصفانهاي را در يک مجله ميخوانم بيشتر تمايل دارم آن را فراموش کنم تا آنکه بخواهم «مقابله به مثل» کنم (طرز فکر خودم را به آنها بگويم).
65. حافظهام بسياري از چيزهاي بياهميت مثل اسم و مغازههاي شهر را به دست فراموشي ميسپارد.
66. ميتوانم زندگي يک دامپزشک را که به مداوا و جراحي حيوانات ميپردازد، دوست داشته باشم
67. با ميل و لذت غذا ميخورم اما هميشه نظم و نظافت را مثل بعضي از اشخاص رعايت نميکنم.
68. بعضي وقتها، حال ديدن هيچکس را ندارم.
69. گاهي بعضيها به من گوشزد ميکنند که هيجانم را در صدا و رفتارم به وضوح نشان ميدهم.
70. وقتي نوجوان بودم اگر عقيدهام با عقيده والدينم متفاوت بود، معمولاً:
71. ترجيح ميدهم که يک دفتر کار براي خودم به تنهايي داشته باشم، بيآنکه با ديگري در آن سهيم باشم.
72. ترجيح ميدهم که در آرامش از زندگي دلخواه خودم لذت ببرم، تا آنکه به خاطر موفقيتهايم مورد تحسين واقع شوم
73. احساس ميکنم که از بسياري جهات، پختگي کامل دارم.
74. شيوة انتقاد بسياري از اشخاص نسبت به من، به جاي آنکه به من کمک کند، مرا برآشفته ميسازد.
75. هميشه ميتوانم ابراز احساساتم را کاملاً کنترل کنم.
76. اگر اختراع مفيدي را شروع ميکردم،ترجيح ميدادم:
77. نسبت «شگفتي» به «عجيب»، مثل نسبت «ترس» است به:
78. کداميک از اين سه کسر، از نوع دو کسر ديگر نيست؟
79. به نظر ميرسد که بعضي از اشخاص مرا ناديده ميگيرند يا از من اجتناب ميکنند، و من علت آن را نميدانم.
80. مردم کمتر از آن اندازه که سزاوار حسن نيت من است، با من رفتار ميکنند.
81. به کار بردن الفاظ رکيک، حتي در جلساتي که فقط از زنان يا فقط از مردان تشکيل ميشوند، به شدت مرا ناراحت ميکند.
82. بيترديد در مقايسه با اغلب اشخاص، دوستان کمتري دارم.
83. متنفرم از اينکه درجايي باشم که افراد زيادي براي مصاحبت حضور ندارند.
84. گاهي مردم مرا «چرب زبان» مينامند ضمن اينکه عقيده دارند که شخصي دوست داشتني هستم.
85. برايم اتفاق افتاده که در موقعيتهاي مختلف اجتماعي «هول» کنم:
86. وقتي که درجمع کوچکي هستم، در کناري مينشينم و ميگذارم که ديگران مجلس را گرم کنند.
87. وقتي مطلبي را ميخوانم ترجيح ميدهم که:
88. وقتي اشخاصي رياست مآب سعي کنند، مرا زير فشار قرار دهند «دقيقاً» به عکس خواسته آنها عمل ميکنم.
89. مافوقها يا اعضاي خانوادهام معمولاً وقتي از من ايراد ميگيرند که يک دليل واقعي وجود دارد.
90. شيوه بعضي از افراد که درخيابانها يا مغازهها، ديگران را ورانداز ميکنند، دوست ندارم.
91. به هنگام يک سفر طولاني، ترجيح ميدهم که:
92. در موقعيتهايي که ميتوانند نتايج و خيم داشته باشند نبايد از جنجال بپا کردن و حرف خود را به کرسي نشاندن خودداري کرد حتي اگر دور از آرامش و ادب باشد.
93. اگر آشناهايم با من بدرفتاري کنند و نشان دهند که از من خوششان نميآيد:
94. از تعريف و تمجيد ديگران درباره خودم، ناراحت ميشوم.
95. ترجيح ميدهم شغلي داشته باشم:
96. براي قرار گرفتن در جريان امور، دوست دارم:
97. دوست دارم که نقش فعالي درکارهاي اجتماعي، انجمنها و... برعهده گيرم.
98. در انجام يک وظيفه احساس رضايت نميکنم مگر آنکه کوچکترين جزئيات دقيقاً بررسي شده باشند.
99. گاهي کوچکترين عدم موفقيت، به شدت مرا ناراحت ميکند.
100. هميشه خوب ميخوابم و هرگز در خواب راه نميروم و حرف نميزنم.
101. به نظر ميرسد که داشتن شغلي جالبتر است که:
102. نسبت «سطح» به «طول» مثل نسبت «نادرستي» است به:
103. نسبت «الف. ب» به «ت. پ» مثل نسبت «م. ل» است به:
104. وقتي اشخاص غيرمنطقي هستند:
105. وقتي در حال شنيدن موسيقي هستم اگر کساني با صداي بلند حرف بزنند:
106. فکر ميکنم که بهترين توصيف درباره من اين است:
107. تنها در صورت اجبار در کارهاي اجتماعي شرکت ميکنم و در غير اين صورت کناره گيري ميکنم.
108. «محتاط بودن» و « قانع بودن» بهتراز «خوش باور بودن» و «همواره انتظار موفقيت داشتن» است.
109. وقتي به مشکلات کارم فکر مي کنم:
110. ايجاد رابطه با اشخاص در يک جمع، به نظرم آسان ميرسد.
111. وقتي کمي سياست و تشويق براي وادار کردن افراد به کاري لازم است، معمولاً به من رجوع ميکنند.
112. به نظر جالبتراست که انسان:
113. اگر يقين داشته باشم که کسي ظالم است با آنکه رفتاري خودخواهانه دارد، او را رسوا ميکنم حتي اگر برايم موجب دردسر شود.
114. گاهي براي تفريح، حرفهاي بيمعنا ميزنم تا افراد را متعجب کنم و آنوقت ببينم که چه ميگويند.
115. مقالهنويسي در مجلات درباره نمايش، کنسرت، اپرا و غيره ميتواند برايم لذتبخش باشد.
116. وقتي در جلسهاي مجبور باشم از جايم تکان نخورم، هرگز احتیاج ندارم که چيزي را خط خطي کنم يا به خود پيچ و تاب دهم.
117. اگر کسي به من چيزي بگويد که ميدانم نادرست است ترجيح ميدهم به خود بگويم:
118-احساس ميکنم که تنبيه خواهم شد حتي وقتي هيچ خطايي نکرده باشم.
119. تصور اينکه يک بيماري ميتواند داراي يک علت رواني به اندازه يک علت بدني باشد، مبالغهآميز است.
120. شکوه و جلال تشريفاتِ رسميِ بزرگ، از رسومي هستند که بايد حفظ شوند.
121. اگر مردم فکر کنند که من آدم نامفيد و متفاوتي هستم، ناراحت ميشوم.
122. براي انجام چيزي، ترجيح ميدهم:
123. در شرايطي قرار ميگيرم که به سختي ميتوانم از احساس دلسوزي به خودم خودداري کنم.
124. غالباً خيلي زود نسبت به اشخاص، عصباني ميشوم.
125. هميشه ميتوانم بدون سختی، از عادات قديمي خودم صرفنظر کنم، بدون آنکه بار ديگر آنها را از سرگيرم.
126. اگر دستمزدها يکسان باشند، ترجيح ميدهم:
127. نسبت «بهتر» به «بدترين» مثل نسبت «کندتر» است به:
128. کداميک از سه پاسخ پيشنهاد شده را بايد به دنبال اين گروه از حروف قرارداد، «ج د د د د ج ج د د د ج ج ج»؟
129. گاهي برايم اتفاق ميافتد که وقتي موقع انجام کاري ميرسد که قبلاً براي آن برنامهريزي کرده و با خوشحالي متنظر آن بودهام، ديگر مايل به انجام آن نيستم.
130. مي توانم بيشتر کارهايم را به دقت انجام دهم بدون آنکه از سروصداي کساني که در اطرافم هستند ناراحت شوم.
131. گاهي چيزهايي را که به نظرم مهم ميآيند براي اشخاص غريبه تعريف ميکنم حتي بدون آنکه آنها چيزي از من پرسيده باشند.
132. ساعات زيادي از اوقات فراغتم را به صحبت کردن با دوستانم، درباره لحظات خوبي که در گذشته با هم داشتهايم، ميگذرانم.
133. خوشم ميآيد که «فقط براي سرگرمي» به کارهاي جسورانه و دور از احتياط دست بزنم.
134. مشاهده منظره يک اتاق نامرتب و درهم ريخته، برايم بسيار نامطبوع است.
135. خودم را يک فرد اجتماعي و معاشرتي ميدانم.
136. به هنگام تماسهاي اجتماعي:
137. موسيقي مورد علاقه من:
138. زيبايي يک شعر را بيشتر از يک سلاح خوشساخت تحسين ميکنم.
139. اگر به يک تذکر ظريف و زيرکانه من توجه نشود:
140. دوست دارم که در بخش نظارت بر بزهکاراني که به صورت مشروط آزاد ميشوند، کارکنم.
141. انسان در معاشرت با غريبه ها، به دليل خطر سرايت بيماريها و غيره بايد محتاط باشد.
142. براي مسافرت به خارج، ترجيح ميدهم که مسيري را که کارشناسان تورهاي مسافرتي تعيين ميکنند طي کنم، به جاي آنکه خودم درباره مکانهايي که ميخواهم ببينم، تصميم بگيرم.
143. به من به عنوان شخصي زحمتکش که چندان موفقيتي کسب نکرده است، مينگرند.
144. اگر مردم از صميميت من سوء استفاده کنند به من برنميخورد و زود آن را از ياد ميبرم.
145. اگر شاهد اختلاف نظر شديد در يک جلسه بحث باشم:
146. دوست دارم برنامه کارم را خودم به تنهايي تعيين کنم بدون آنکه ديگران در کارم دخالت کنند يا به من توصيه کنند.
147. گاهي اعمالم تحت تأثير احساساتِ حسادتآميز قرار ميگيرند.
148. کاملاً با اين جمله موافقم که «رئيس اگر هم اشتباه کند، باز هم رئيس است».
149. دچار تنش و ناراحتي ميشوم وقتي به همه کارهايي که بايد انجام دهم، فکر ميکنم.
150. وقتي مشغول بازي در يک مسابقه هستم و تماشاچيها با فرياد به من توصيههايي ميکنند، دست و پايم را گم نميکنم.
151. جالبتر است که انسان:
152. کداميک از اين کلمات با آنهاي ديگر جور نيست؟
153. نسبت «شعله» به «گرما» مثل نسبت «گل سرخ» است به:
154. خوابهاي پر جنب و جوشي ميبينم که جريان خوابم را مختل ميکنند.
155. اگر اوضاع و احوال براي موفق شدن در کاري واقعاً نامساعد باشند، باز هم فکر ميکنم که بايد سعي خودم را بکنم.
156. وقتي به خوبي ميدانم که يک گروه چه بايد بکند، دلم ميخواهد به سادگي رهبري آن را بر عهده گيرم.
157. بيشتر دلم ميخواهد به صورتي موقر لباس بپوشم، تا آنکه با لباس پوشيدن به سليقه شخصي خودم، توجه ديگران را جلب کنم.
158. يک شب آرام را که به سرگرمي مورد علاقهام اختصاص ميدهم، مطبوعتر از يک مهماني پر سر و صدا ميدانم.
159. به نصايح خيرخواهانه ديگران گوش نميدهم، حتي اگر بدانم که حق با من نيست.
160. در همه تصميمهايي که ميگيرم، وظيفه خود ميدانم که اصول بنيادي «حق و ناحق» را رعايت کنم.
161. برايم کمي نامطبوع است که موقع کار کردن، کساني به من نگاه کنند.
162. چون روشهاي منظم و منطقي هميشه به موفقيت منتهي نميشوند، گاهي استفاده از اِعمال قدرت لازم است.
163. در مدرسه ترجيح ميدادم (يا ترجيح ميدهم):
164. گاهي از کساني که پشت سر من بدگوئيهايي کردهاند که اصلاً حقيقت نداشته است، ناراحت شدهام.
165. گفتگو با افراد معمولي که به عادات و سنتهاي خود پايبند هستند:
166. بعضي چيزها آنقدر مرا ناراحت ميکنند که ترجيح ميدهم درباره آنها حرف نزنم.
167. در پرورش يک کودک، آنچه مهمتر است:
168. ديگران مرا شخص ثابت قدم و نفوذناپذير ميدانند که تحت تأثير فراز و نشيب زندگي قرار نميگيرد.
169. فکر ميکنم جامعه بايد اين خردمندي را داشته باشد که آداب خود را نوين گرداند و عادات کهنه يا سنتهاي محض خود را رها کند.
170. به نظر من مهمترين مسئلهاي که بايد در عصر جديد حل شود:
171. بهتر ياد ميگيرم:
172. دوست دارم به ميل خود عمل کنم تا آنکه از قواعد مرسوم تبعيت کنم.
173. دلم ميخواهد ابتدا به صحت آنچه ميگويم اطمينان داشته باشم و سپس به استدلال بپردازم.
174. گاهي چيزهاي کوچک مرا در حد غيرقابل تحملي عصباني ميکنند، با وجود آنکه ميدانم اصلاً اهميت ندارند.
175. کمتر اتفاق ميافتد که تحت تأثير يک موقعيت، چيزي بگويم که بعداً از گفتن آن شديداً متأسف شوم.
176. اگر از من بخواهند که در يک کار خيريه شرکت کنم:
177. کداميک از اين سه کلمه، با دو کلمه ديگر جور نيست؟
178. نسبت «به زودي» به «هرگز» مثل نسبت «نزديک» است به:
179. اگر عمل ناشيانهاي در بين جمع از من سرزند، ميتوانم بزودي آن را فراموش کنم.
180. من به عنوان شخصي شهرت دارم که تقريباً همواره درباره هر مسئلهاي نظري دارد.
181. تصور ميکنم که بهتر ميتوانم:
182. مرا شخصي پرشور و شوق ميدانند.
183. به کاري علاقه دارم که امکان تغييرات، فعاليتهاي متنوع و امکان مسافرت را فراهم کند حتي اگر با خطراتي همراه باشد
184. شخص موشکافي هستم که هميشه سعي دارد کارها را تا آنجا که ممکن است به خوبي انجام دهد.
185. از کاري خوشم ميآيد که مستلزم توجه و دقت عمل است.
186. ازجمله افراد فعالي هستم که همواره خود را با کاري مشغول ميکنند:
187. اطمينان دارم که هيچ سوالي را از قلم نينداختهام و به همه سوالات صادقانه پاسخ دادهام.